بازاریابی و یا همان مارکتینگ از مفاهیمی است که برندسازان اعتقاد دارد در برداشت ایرانی حداکثر جفای ممکن در حق آن صورت گرفته است. متاسفانه کنشگران ایرانی در باور خود و در فرهنگ کسب و کار بومی، مفهموم بازاریابی را در سطح ابزار حقیری نظیر تبلیغات یا اعمالی نظیر تماس و مراجعه حضوری به مشتری و فروش کالا تنزل داده اند.
اما واقعیت آن است که بازاریابی یا مارکتینگ، مغز متفکر هر کسب و کار و سازمانی بوده که فقط بخشی ناچیزی از آن به توسعه بازار اختصاص داشته و وظیفه اصلی این مفهوم ایجاد باور و اطمینان همیشگی در مخاطب میباشد. گروه تخصصی برندسازان اعتقاد دارد مفهوم مارکتینگ یا بازاریابی همانند باند فرودگاهی است که هواپیما برای برخواستن و رسیدن به مقصد بدان نیاز دارد و پر واضح است که با این توضیح، بازاریابی خود مقصد نبوده بلکه مقصد نهایی داشتن برندی مستحکم میباشد.
در واقع بازاریابی یک فرایند است که کل کسب و کار را هدایت می نماید.این فرایند از مرحله ایده پردازی برای ارائه یک محصول، خدمت، حرف تازه و یا یک تحول شروع شده و با تولید ادامه میابد.گام بعدی آگاهی رسانی به مشتری و ایجاد علاقه است.گام پس از آن فروش محصول و بعد از آن هم دریافت بازخورهای مشتری و انتقال آن به واحد های تحقیق و توسعه و نیز تولید و برای ایجاد بهبود در ورژن اولیه می باشد.
حوزه دیگر و مهم بازاریابی، روابط عمومی می باشد. بیگمان اگر مشتریان از آنچه یک سازمان یا شرکت فکر میکنند مطلع نباشند، نمی توانند با آن شرکت یا سازمان همراهی و همدلی نمایند.
از دیگر جفاهای صورت گرفته در خصوص مارکتینگ یا بازاریابی، محدود نمودن آن در حوزه کسب و کارها می باشد حال آنکه با نگاهی گذارا به روند جهانی خواهیم دید که این مفهوم چه تاثیر شگرفی بر عملکرد سازمان های دولتی، سازمان های غیر انتفاعی و یا حتی پروسه انتخابات ریاست جمهوری داشته به طوری که اگر مهارت پدر بزرگ علم مارکتینگ (پروفسور کاتلر) در کمپین انتخاباتی 2008 اوباما با شعار “باور به تغییر” نبود شاید هیچگاه یک سیاه پوست رئیس جمهمور اقتصاد اول دنیا نمیشد و این همان چیزی است که ما به آن جادوی مارکتینگ میگوییم.
کلام آخر اینکه بیاییم بازاریابی را دوباره بشناسیم!